نوشته شده در تاریخ یکشنبه 89 خرداد 23 توسط
قاسم باقرنژاد | نظر
قدوم مبارکت کردهام. اقاقىهاى دلم به عشق تو سر سجده بر آستان آب فرود
مىآورند و اطلسىهاى قلبم منتظر دیدار تو هستند. پروانههاى خیالم گرد
شمع یاد تو مىگردند و بالهاى خود را بر آتش عشقِ تو مىسایند تا شاید
ذرهاى از عشق تو، گُل وجود آنها را بسوزاند و آنان سرمست از آتش عشق تو،
باده مهر و ولا را سر کشند.
ناشناس مهربان! کى مىآیى تا لالههاى
خونین، حرفهاى دلشان را با تو بگویند و کبوتران شکستهبالِ در قفس، در
هواى کوى تو پرواز کنند؟
مىدانم که خوب مىدانى که هزاران هزار قلب عاشق چشمانتظار آمدنت هستند.
مىدانم که چهره علىگونهات هنگامى که ظهور کند در جهان غوغایى به پا
مىشود و هیچ نمىماند از این دنیا، جز مهر و ایمان و اطاعت.
مىدانم هنگامى که تو بیایى هیچ کودک یتیمى با چشمان اشکبار سر بر بالین
نمىگذارد و هیچ مادرى داغدار غم اسارت فرزندش نمىباشد و خون هیچ مظلومى
به ناحق ریخته نمىشود. آخر کسى که از تبار فاطمه(س) است طاقت دیدن ظلم را
ندارد و نمىتواند شاهد اشک مظلوم باشد و صداى ناله او را بشنود و بىتوجه
از کنار آن بگذرد.
یا مولا! درخواست یارى مظلومان را اجابت کن و قدم بگذار و ظهور کن در این
دنیاى پر از خون و دروغ و تزویر، و براى انسانیت آزادى و عدالت را به
ارمغان بیاور، که همه منتظر تو هستند و همصدا با دل من مىگویند:
«ناشناس مهربان کوچه باغهاى دل ما کى مىآیى، کى مىآیى؟»